تصاویر یک خانواده معتاد

تبلیغات

اعتیاد

وبلاگ-کد لوگو و بنر

تصاویر یک خانواده معتاد

روستایی در ایران است. و فاصله این روستا تا تهران نسبتا زیاد است.
کره زمین برای علی چهار ساله، در این روستا شروع و همان جا ختم میشود. شاید زندگی ساده او مانند یک کابوس برای مردم مدرن است. این روستا ۳۵ کیلومتر با بزدیکترین شهر فاصله  دارد. این فاصله پایان دنیای علی کوچولوست. زندگی در این روستا درهر لحظه کشاورزی، افزایش دام و مصرف تریاک برای هر کسی است. چه زن و چه مرد، چه کوچک و چه بزرگ، چه پیر و چه جوان. هر دست فروش در این روستا،  علاوه بر نان و کره و ماست، تریاک نیز به می فروشد.

علی و خوانواده اش در حال مصرف تریاک، علی کودکی ۴ ساله در

تریاک در ایران ارزان است و هزینه آن خیلی کمتر از کشور های غربی است، و حتی از آبجو هم ارزان تر. در ایران ۳ گرم تریاک را میتوان به قیمت ۳،۰۰۰ تومان تهیه کرد. چون الکل در دین اسلام حرام است و توسط دولت به شدت کنترل میشود، مصرف تریاک در ایران رایج تر است (تریاک نیز در قوانین ایران ممنوع است. اما کمتر روی این قانون پافشاری میشود).
هروئین و تریاک از مرزهای افقانستان و پاکستان به صورت کلان وارد ایران می شود و در این شهر های مرزی به آسانی یافت میشود. پس صادرات تریاک در مقادیر بزرگی از درون ایران صورت میگیرد. در ایران سالانه بیش از ۴۵۰ تن تریاک مصرف میشود!

تاثیر تریاک روی کودکان

تریاک در زندگی علی و خیلی از کودکان دیگر با راه های مختلفی تاثیر میگذارد. کشیدن تریاک در این روستا برای بچه ها مجاز است و یک تابو به حساب نمی آید. علی و پدر مادرش و خواهر ۸ ساله اش، و میهمان هایشان همگی با هم تریاک میکشند. علی و بچه های روستا همه روز را در جاده های خاکی میگذرانند و وقتی به خانه بر میگردند یک میز و دودی که در هوا پخش شده را میبینند. بوی تریاک در این روستا مانند بوی زندگی است.

علی و خوانواده اش در حال مصرف تریاک

دیواری از دود

وقتی چشمان را بازمیکنم خورشید خانوم به من لبخند میزند و با دستانی از جنس نور بدنم را لمس میکند. اما من چیزی جز یک دیوار نمی بینم…

دعوای بین نان، چای و کره زیر دود ها پنهان میشوند، دودی با سایه های وحشتناک روی دیوار…
در دنیای من، مدرسه یک کلاس با هفت دانش آموز است که محدودیت سنی ندارد. در این کلاس من تک تک رویا هایم را میسازم هر کدام را بالای دیگری، اما در مه گم میشوند… نه این دود است، دودی به درازای کل دیوار. سرزمین من پر از رنگ است، زادگاه من فقط ۱۰۰ نفر جمعیت دارد، از کل دنیا من فقط این روستا و رنگ هایی که آنرا فرا گرفته اند را میشناسم.
عشق زیر گره های فرشی خیس است که روی دیوار آویزان شده.
پدر من خیلی مهمان نواز است، هرچه مهمانان خوشهال تر باشند سرزمین ما نیز خوشحال تر میشود. برای خوش آمد گویی به آنان من در دود خاکستری پخش شد در اتاق میخندم. موج ها از قلبم جدا میشوند و ترک های دیوار را پر میکنند.
آینده ی من مانند دود مبهم است. رویا های من مانند نفس آخر یک پروانه کوتاه است. سرنوشت من از رنگ های دور و برم محروم است و پشت یک دیوار، مخفی است.
یک دیوار از جنس دود…

ادامه عکس ها:

روستایی در ایران است. و فاصله این روستا تا تهران نسبتا زیاد است.
کره زمین برای علی چهار ساله، در این روستا شروع و همان جا ختم میشود. شاید زندگی ساده او مانند یک کابوس برای مردم مدرن است. این روستا ۳۵ کیلومتر با بزدیکترین شهر فاصله  دارد. این فاصله پایان دنیای علی کوچولوست. زندگی در این روستا درهر لحظه کشاورزی، افزایش دام و مصرف تریاک برای هر کسی است. چه زن و چه مرد، چه کوچک و چه بزرگ، چه پیر و چه جوان. هر دست فروش در این روستا،  علاوه بر نان و کره و ماست، تریاک نیز به می فروشد.

علی و خوانواده اش در حال مصرف تریاک، علی کودکی ۴ ساله در

تریاک در ایران ارزان است و هزینه آن خیلی کمتر از کشور های غربی است، و حتی از آبجو هم ارزان تر. در ایران ۳ گرم تریاک را میتوان به قیمت ۳،۰۰۰ تومان تهیه کرد. چون الکل در دین اسلام حرام است و توسط دولت به شدت کنترل میشود، مصرف تریاک در ایران رایج تر است (تریاک نیز در قوانین ایران ممنوع است. اما کمتر روی این قانون پافشاری میشود).
هروئین و تریاک از مرزهای افقانستان و پاکستان به صورت کلان وارد ایران می شود و در این شهر های مرزی به آسانی یافت میشود. پس صادرات تریاک در مقادیر بزرگی از درون ایران صورت میگیرد. در ایران سالانه بیش از ۴۵۰ تن تریاک مصرف میشود!

تاثیر تریاک روی کودکان

تریاک در زندگی علی و خیلی از کودکان دیگر با راه های مختلفی تاثیر میگذارد. کشیدن تریاک در این روستا برای بچه ها مجاز است و یک تابو به حساب نمی آید. علی و پدر مادرش و خواهر ۸ ساله اش، و میهمان هایشان همگی با هم تریاک میکشند. علی و بچه های روستا همه روز را در جاده های خاکی میگذرانند و وقتی به خانه بر میگردند یک میز و دودی که در هوا پخش شده را میبینند. بوی تریاک در این روستا مانند بوی زندگی است.

علی و خوانواده اش در حال مصرف تریاک

دیواری از دود

وقتی چشمان را بازمیکنم خورشید خانوم به من لبخند میزند و با دستانی از جنس نور بدنم را لمس میکند. اما من چیزی جز یک دیوار نمی بینم…

دعوای بین نان، چای و کره زیر دود ها پنهان میشوند، دودی با سایه های وحشتناک روی دیوار…
در دنیای من، مدرسه یک کلاس با هفت دانش آموز است که محدودیت سنی ندارد. در این کلاس من تک تک رویا هایم را میسازم هر کدام را بالای دیگری، اما در مه گم میشوند… نه این دود است، دودی به درازای کل دیوار. سرزمین من پر از رنگ است، زادگاه من فقط ۱۰۰ نفر جمعیت دارد، از کل دنیا من فقط این روستا و رنگ هایی که آنرا فرا گرفته اند را میشناسم.
عشق زیر گره های فرشی خیس است که روی دیوار آویزان شده.
پدر من خیلی مهمان نواز است، هرچه مهمانان خوشهال تر باشند سرزمین ما نیز خوشحال تر میشود. برای خوش آمد گویی به آنان من در دود خاکستری پخش شد در اتاق میخندم. موج ها از قلبم جدا میشوند و ترک های دیوار را پر میکنند.
آینده ی من مانند دود مبهم است. رویا های من مانند نفس آخر یک پروانه کوتاه است. سرنوشت من از رنگ های دور و برم محروم است و پشت یک دیوار، مخفی است.
یک دیوار از جنس دود…

ادامه عکس ها:




مطالب مرتبط
.